سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بعضی وقت‏ها احساس می‏کنی خیلی تنهایی...

همه غم‏ها و دردها را جمع می‏کنی. حتا آن‏هایی که شاید به تو ربطی نداشته‏ باشند.
احساس می‏کنی همه چیز دشمن تو و دشمن زنده بودن توست.

تلقین هم به همه راه‏کارها اضافه می‏شود و احساس می‏کنی از زندگی ساقط شده‏ای و همه چیز...

در این میانه آشوب، کسی کنارت می‏نشیند و حرفی می‏زند. می‏فهمی که یک هم‏درد کنارت نشسته است. بی‏اختیار لب می‏گشایی. لحظه لحظه از بار اندوهت کاسته می‏شود. حتا اگر همه درد و رنجت را بر زبان نیاورده باشی. حتا اگر حرف خاصی نزده باشی.

چشم‏ها و گوش‏هایی که حجم دل‏سوزی و محبت‏شان را بر سراسر وجودت حس می‏کنی. حس می‏کنی آن‏چنان به تو نزدیک‏اند که می‏توانند حالات روحی تو را تغییر دهند.

خدایا! شکر تو را ست. تنها تو را. به خاطر همه نعمت‏هایت. و از جمله انسان‏های پاک و نجیبی که وجودشان مایه دور شدن از وسوسه‏های شیطانی است.


نوشته شده در  شنبه 86/7/28ساعت  1:29 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]